آیه دخترگل من آیه دخترگل من، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

جوجوی من وباباش

خدایا سلام.....

  خدا جونم سلام خداجونم میدونم ازت غافلم ومیدونم  که تو از من غافل نیستی..... خدا جونم میدونم کم یادت میکنم و میدونم توهمشه هواموداری ..... خدا جونم میدونم گاهی حضورتو فراموش میکنم و میدونم توهیچ وقت فراموشم نمیکنی ......   خداجونم میدونی که باز کاردارم که اومدم سراغت   خدایا غیر ازتو هیچکس رو ندارم......خدایا خسته ام .....خدایا اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامیدونم که صدامو میشنوی ومیدونم که جوابمو میدی ......   خدایا میدونم که خواسته ام رومیدونی ...............خداجونم منتظر رحمتت هستم............ خدای مهربونم دوووووووووووووووووست دارم خدا جونم........ ...
23 ارديبهشت 1390

به یاد مادر مهربونم که زود منو تنها گذاشت......

چشم هایش را گشود....همه جاسپیدی بود ونور مدتی طول کشیدتاآنچه راگذشته بود به یاد آورد:   چه تلخ است وچه سخت به یاد اوردن دیگرانی که نیستند توچگونه میتوانی تاب بیاوری واستوار باشی.....دستم رابگیر.......   من نیازمندپشتوانه ای به ایستادگی تو هستم... بامن بمان..... دلم میخواهد چشم هایم راببندم  شایدباگشودن دوباره آن ها زندگی چهره ی دیگری ازخود نشان دهد چهرهای که تو دران حظور داری و   من دیگر تنها نیستم..... درلحظه لحظه زندگیم به یادتم مادرمهربانم... کاش بودی...کاش بودی...کاش بود ....اخ که فقط خدا میدونه چقدر دلتنگتم مامان ....چقدر محتاجتم مامان ....کاش بودی ومن سر روشونه هات میذاشتم ویه...
12 ارديبهشت 1390

جوجوی من بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 عزیزدل مامانی چرا نمیای تو دلم که من هم خوشحال باشم ودیگه غصه نخورم .جوجوی خوشکلم دوست دارم بیای که من از تنهایی دربیام ومن وتو وبابایی همیشه با هم باشیم واززندگیمون لذت ببریم.من وبابایی خیلی با هم خوشبختیم وتوزندگیمون هیچی کم نداریم جز توروعزیزدلم از الان تا وقتی که بیای تو دلم دیگه همیشه میام وبرات مینویسم باشه نانای من تو هم بدجنسی نکن وبیا دیگه باشه گلم...من وبابایی قول میدییم مامانی وبابایی خوبی برات باشیم...زوتر بیا بااااااااااااااشه منتظریم ...
7 ارديبهشت 1390
1